بصیرت

آخرین نظرات
سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۴۱ ب.ظ

برای زهرا آوردی

برای زهرا آوردی...


آقای شیخ عبدالله موسیانی از حضرت آیت الله مرعشی نقل می کردند:

«شب زمستانی بود که من دچار بی خوابی شدم; خواستم حرم بروم; دیدم بی موقع است; آمدم خوابیدم و دست خود را زیر سرم گذاشتم که اگر خوابم برد، خواب نمانم.
در عالم خواب دیدم خانمی وارد اطاق شد .
قیافه او را به خوبی دیدم ولی آن را توصیف نمی کنم .
او به من فرمود: «سید شهاب! بلند شو و به حرم برو، عده ای از زوار من نزدیک است پشت در حرم از سرما هلاک شوند، آنها را نجات بده.»
ایشان می فرماید: «من به طرف حرم راه افتادم؛ دیدم پشت در شمالی حرم (طرف میدان آستانه) عده ای اهل پاکستان یا هندوستان (با آن لباسهای مخصوص خودشان) در اثر سردی هوا پشت در حرم دارند به خود می لرزند

در را زدم، حاج آقا حبیب که جزو خدام حرم بود با اصرار من در را باز کرد; من جلو افتادم و آنها هم پشت سر من وارد حرم شدند و در کنار ضریح آن حضرت به زیارت و عرض ادب پرداختند; من هم آب خواستم و برای نماز شب وضو گرفتم.

منبع: فروغی از کوثر، نشر زائر، ص 58-59

  • امیر چینی شیرازی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی